دنیای ما

ای انسان! تو سازنده ی تاریخ،آینده،قیامت، بهشت و جهنم هستی.

دنیای ما

ای انسان! تو سازنده ی تاریخ،آینده،قیامت، بهشت و جهنم هستی.

دنیای ما

بسمه تعالی
می خواهیم با هم رشد کنیم. بیایید به هم کمک کنیم بهتر شویم و تابعیت بیشتری از عقل و عشق داشته باشیم تا هوس هایمان.

دیدگاه و نظراتتان را در میان بگذارید.

لطفا به سایر وبلاگ هایمان سر بزنید:
- دنیای ما (http://donyayema.blog.ir)
- برای زندگی ( http://donyayema2.blog.ir )
- علم و اندیشه (http://donyayema3.blog.ir )
- در خدمت انسان (http://mehre8.blog.ir )





آخرین نظرات

۱۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است


بنام خداوند بخشنده مهربان

پیامبر یا هر رهبر مسئولی چون آگاهی دارد و مسئولیت الهی دارد و انسان است، پیروان او نمی‌توانند ادعا کنند اگر ما هم مثل پیامبر بودیم همین‌گونه بودیم، هرگز!

مردم نیز به تمام و کمال چون پیامبرند، پیامبر به وظایف خود عمل کرد، پس بر ایشان است که بدون بهانه و عذر به وظایف خویش عمل کنند.

قرآن کریم در جاهای متعدد می‌کوشد که بر بشر بودن پیامبران تأکید کند.

قرآن در جاهای متعددی پیامبر را ملامت و او را تأدیب و توبیخ می‌کند و به او تذکر می‌دهد و نصیحتش می‌کند و پیامبر(ص) نیز همۀ این عتاب‌ها و توبیخ‌ها و این تربیت‌ها را برای مردم بیان می‌کند تا تأکیدی باشد بر انسان بودن او.

مشاهده ی سخنرانی

دقت کنید: از گزینه ی subtitle language گزینه ی "فارسی" را انتخاب کنید.

دو سه سال مانده به پیروزی انقلاب یک روز شهید بهشتی مارا برای کاری به منزلشان دعوت کردند . من چون فوق العاده و خاص ایشان را که با دیگران از این جهت تفاوت جدی داشت می دانستم سر ساعت در منزلشان حاضر شدم . در منزل دو سه نفر پهلوی ایشان نشسته بودند که با آنها در حال صحبت بودند . وقتی به ساعت نگاه کردند چون احساس کردند هنوز قصد دارند بنشینند به آنها گفتند


هر نفسى که مى ‏کشید، هر قدمى که برمى‏ دارید، و هر لحظه‏ اى که از عمر شما مى ‏گذرد، اصلاح مشکلتر گردیده ممکن است ظلمت و تباهى بیشتر شود. هر چه سن بالا رود، این امور منافى با سعادت انسان زیادتر شده قدرت کمتر مى ‏گردد؛ پس، به پیرى که رسیدید دیگر مشکل است موفق به تهذیب و کسب فضیلت و تقوى شوید؛ نمى ‏توانید توبه کنید؛ زیرا توبه با لفظ اتوب إلى اللّه تحقق نمى ‏یابد؛ بلکه ندامت و عزم بر ترک لازم است


یک روز در دانشگاه آزاد دیدم تبلیغ زده اند که آقای «د» از سخنرانان به نام کشوری به استان ما می آید. به «س» زنگ زدم و گفتم چرا ما نمی توانیم ایشان را به دانشگاه بیاوریم؟ گفت: «از نظر مالی مشکل داریم. با کانون «ا.خ» صحبت کن ببین چی می تونی بکنی منم این ور رو دارم.»

زنگ زدم به «ظ» دبیر کانون. گفت :«اصلا این از برنامه های اصلی ما بود که به خاطر مسائل مالی نتونستیم بیاریمش». آن ها پول سخنران را داشتن ولی پول لازم برای پذیرایی و مراسم جانبی را نداشتند. گفتم:«چرا نگفتی همون موقع؟ حالا اگه قضیه حله بریم جلو و برنامه رو برگزار کنیم. الان نگرانی اصلی خود مجوز سالن هست. فکر می کنی بتونیم تالار رو هماهنگ کنیم؟»



آیا مرتبه ای بالاتر از این هست؟

 

تنها عملِ‌ انسان‌ است‌ که‌ تاریخ‌ را می‌سازد، آن‌ را تغییر می‌دهد، متحول می‌کند و به‌ پیش‌ می‌برد. عوامل‌ خارجی‌ در مسیر ساختن‌ جوامع‌ بشری‌ تأثیر ندارند، بلکه‌ فقط‌ انسان‌ است‌ که با عملِ نشئت‌گرفته‌ از معرفت‌ و شناخت، یا برآمده‌ از جهل‌ و نادانی، یا ناشی‌ از اهمال‌ و بی‌اعتنایی، فرصت‌ می‌یابد تا طریقی‌ را برگزیند و گامی‌ را بر گام‌ دیگر ترجیح‌ دهد. و امور همان‌ خواهد بود که‌ وی برای جامعه خود‌ اختیار کرده‌ است.

 

تغییر و تحول‌ تاریخی‌ یا اصطلاحاً‌ «جبر تاریخـی» چیـزی‌ جـز تعامل میان‌ انسان‌ و جهان‌ نیست


آقای بهشتی یک روحانی بسیار شاداب ، پرتلاش ، منظم و در عین حال نظیف و بسیار دقیق و منظم بودند و برای وقت خود حساب جدی قائل بودند . گاهی دیده می شد در تقویم خود می نوشتند ملاقات با فلانی در یکشنبه ساعت 4 بعد از ظهر شش ماه بعد و این وعده را در وقت مقرر آن انجام می دادند .

اگر حادثه ای در برنامه ایشان پیدا می شد قبلاً افراد را مطلع می کردند چون به قرارهای خودشان بسیار مقید بودند . من و برادر شهیدم که در فاجعه حزب با ایشان به شهادت رسید درس فلسفه ما از آثار شهید صدر را ماهی یک بار در خدمت ایشان مباحثه داشتیم و اشکالات ما را برطرف می کردند یک روز که در منزلشان درس بود وسط درس فرزندشان آمد و گفت آقای مطهری دم درآمده و با شما کار دارند . ایشان خیلی جدی به فرزندشان گفتند به ایشان عرض کنید من الان کار دارم اگر مطلبی دارند به شما بگویند من بعد از درس با ایشان تماس خواهم گرفت فرزند ایشان رفت و برگشت و گفت آقای مطهری می گویند خود پدرتان بیایند تا به ایشان بگویم . ایشان هم از ما عذرخواهی کردند و گفتند ناگزیر هستم خودم بروم و بلند شدند و رفتند . وقتی برگشتند دیدیم چهره ایشان از ناراحتی سرخ شده است


من این را به شما بگویم - با تجربه ‏اى که بنده از اول انقلاب تا حالا دارم - که غالبِ دسته ‏بندی هاى سیاسىِ کشور ما از این قبیل بود که متأسفانه بعد به دسته ‏بندی هاى عمیق‏تر هم منتهى شد. در آن سالهاى ریاست جمهورىِ بنده، دو گروه در کشور بودند: چپ و راست. یک عده ‏اى مى‏ گفتند چپ، یک عده مى‏ گفتند راست. بنده یک بحث تحلیلىِ مفصلى کردم - سالهاى 62، 63 بود؛ حالا دقیقاً یادم نیست - و ثابت کردم که این اختلافات مثل اختلافات قبائل قدیمى عرب است. یک قبیله با یک قبیله ‏ى دیگر بد بود؛ منشأش نه یک مبناى اقتصادى بود و نه یک مبناى اعتقادى.

                                                                             


اهتمام به امور مسلمین؛ نظم در امور

روزی قرار بود به اردو برویم. من باید یک سری از بسته های کتابی را که قبلا در اختیارم بود را به کتابفروشی ای در شهر تحویل می دادم. تنبلی کردم و دیر به محل حرکت رسیدم. آنقدر دیر کردم که اتوبوس ها داشتند محل حرکت را ترک می کردند. برای این که بتوانم به اتوبوس ها برسم، از یکی از دوستانم خواستم بسته ها را تا نگهبانی بیاورد. او هم خیلی به زحمت افتاد ولی این کار را با کمک یکی دیگر از بچه ها انجام داد.

 بسته ی کتاب های اردو به اتوبوس ها داده شد ولی بسته های کتاب فروشگاه داخل شهر، گوشه ی دفتر نگهبانی در امان خدا رها شده بوند. گربه ها رویشان بازی می کردند. باران هم می بارید و برخی کتب، خیس بودند و کارتون ها پاره. وقتی رسیدم که اتوبوس ها رفته بودند. یک ارابه پیدا کردم و کتابها را به دفتر مجموعه بردم  و در آن جا لیست برداشتم و کتب را به فروشگاه بردم.

دوستم تماس گرفت یا خودم زنگ زدم، به خاطر ندارم. گفتم:« چرا کتاب ها رو ول کردی؟ مگه اینا وسایل مردم نبود؟»

 گفت: «اگه می موندم از اتوبوس جا می موندم. تازه کلی هم به «ن» زحمت دادم تا آوردیمشون اینجا»