- توفیقاتمان زیاد بود توی این سفر. الحمد لله. یکیش این که در خدمت یکی از شریفترین بندگان خدا بودیم. تا کاروان یک جا توقف داشت، ایشان سجاده اش پهن بود. مرتب عبادت، مرتب نماز ... کاش خدا حج ما را هم به برکت وجود او قبول کند.
جعفربن محمد (ع) پرسید:
- این کسی که می گویید، کارهایش را کی می کرد؟ کی به حیوانش می رسید؟
مرد دوباره نفسی چاق کرد:
- ایشان مشغول تسبیحات و نوافل خودش بود؛ افتخار انجام کارهایش هم با ما بود.
- خوب پس شما همه تان به او برتری داشته اید!
منبع:
داستان راستان در 80 دقیقه؛ بازنویسی اثر ماندگار استاد شهید مرتضی مطهری/ سید محمّد جواد میری/ تهران/ میراث اهل قلم/ چ 5/ پاییز 1391 / ص 9