دو سه سال مانده به پیروزی انقلاب یک روز شهید بهشتی مارا برای کاری به منزلشان دعوت کردند . من چون فوق العاده و خاص ایشان را که با دیگران از این جهت تفاوت جدی داشت می دانستم سر ساعت در منزلشان حاضر شدم . در منزل دو سه نفر پهلوی ایشان نشسته بودند که با آنها در حال صحبت بودند . وقتی به ساعت نگاه کردند چون احساس کردند هنوز قصد دارند بنشینند به آنها گفتند آقایان جلسه با شما تمام شد . در این وقت من الان با این آقا که اینجا نشسته و آقای دیگری که دارد می آید جلسه دارم . آنها هم خداحافظی کردند و رفتند . نفر دومی که باید به جلسه می آمد یک ربع دیرتر از موعد آمد . شهید بهشتی با این که برای آن فرد که از دوستان روحانی او بود احترام خاصی قائل بودند محترمانه به او گفتند من اعتراض دارم اصل در برنامه های ما وقت شناسی است این که ما هر وقت توانستیم هر کاری بکنیم که نمی شود . ما وقتی که به جلسه ای دعوت می شدیم باید ببینیم آیا از آن جلسه کار واجب تری نداریم اگر کار مهم تری داشتیم بگوییم امروز نمی توانیم و اگرنه وقت دارید ولی دیر می آیید باید بدانید هر کاری نیاز به برنامه دارد . ایشان افزودند من وقتی را که برای شما در نظر گرفتم وقت محدودی است که با این تأخیر اگر بخواهیم الان بحث را شروع کنیم ناقص می ماند . رسم و عادت من هم این نیست که حالا چون تأخیر شده و کار هم مهم است از یک برنامه دیگر بتراشم و از این طرف و آن طرف برنامه ها را بزنم که به این کار برسم . بعد فرمود : شما در این جلسه اصلاً لازم است بحثی داشته باشید باشد جلسه بعدی و ما هم بدون نتیجه برخاستیم و رفتیم .
سیره ی شهید بهشتی / غلا معلی رجایی/ تهران ـ اسفند 1380 هجری خورشیدی
به نقل از نرم افزار های چند رسانه ای شاهد، شهید آیت الله دکتر سید محمّد حسینی بهشتی/ معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثار گران/ تهران/ مؤسسه ی فرهنگی هنری شاهد